در گذشته هاي دور هنگامي كه افراد براي سفر كردند باز مي شدند به دليل نبودن اسباب مناسب سفر مانند هواپيما و يا ماشين مطمئناً خطراتي آن ها را تهديد مي كرده است ، يكي از اصلي ترين خطرات دزدهاي غافل بوده اند كه شبانه به كاروان ها حمله كرده و تمام اموال آنان را به سرقت مي بردند، يكي از حكايت هاي قديمي پيرمردي را نقل مي كند كه وقتي به همراه دوستان و خويشان خود به سفر مي رفت به جاي اينكه مانند هم سفران خود تا صبح بيدار بماند و از اموالش مراقبت نمايد به عبادت و سپس خواب مي پرداخت و هنگامي كه از وي مي پرسيدند چرا از اموالتان محافظت نمي كني، مي گفته است كه من اموالم از راه حلال به دست آمده و خمس آن ها را پرداخت كرده ام ، بنابراين مطمئنم دزد آن ها را نخواهد برد.
يك شب هم سفران وي براي اينكه او را اذيت نماينده تمامي وسايلش را به جايي ديگر در بيابان برده و بر روي آن با خار و خاشاك پوشاندند و هنگامي كه به اموال خود برگشتند تا از آن ها مراقبت نمايند دزدان به آن ها حمله كرده و حسابي كتكشان زدند و تمام اموال آن ها را به سرقت بردند، هنگامي كه پيرمرد صبح از خواب بيدار شد ديد تمامي افراد دست و پا شكسته و سرهاي آن ها خوني است ، از آن ها پرسيد چه اتفاقي افتاده و در جواب هم سفران هشت به وي گفتم كه ديشب تمام اموال ما را دزد برد، پيرمرد گفت مطمئناً اموال من را دزد نبرده است ، در آن هنگام آن ها جريان مخفي كردن وسايل وي را برايش تعريف كردند.